نیکان جونمنیکان جونم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره
قصه شیرین زندگی ماقصه شیرین زندگی ما، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

پسرم همه هستی ام

هفته11

سلام عسل مامان خوبی؟سلامتی؟منم خوبم ،بابامهدی هم خوبه ولی امروز ناهار خونه نیومد.مسجد محلشون کار داشتن همونجا موند.امروز صبح رفتم آزمایشگاه و واسه قند وتیرویید آزمایش دادم.باباتم باهام اومد.آخه صبحها یه کم حالم بدمیشه.واسه همین ترسیدم تنها برم،زودکارمون تموم شد وبرگشتیم.گشنه ام بود،صبحونه خوردم وفوری رفتم تو تخت وخوابیدم،وای همه رو معده ام مونده بود.به زور پا شدم.مادر جونت اومده یه سر پیشم،یه کم نشست وبعد رفت. بگذریم؛بعضی وقتها اینقد دلم میخواد زود بیای پیش ما تا روی ماهتو ببینم.ولی وقتی فکر زایمان میوفتم میترسم،میگم جات خوبه حالا.نمی خوام به خودم ترس راه بدم ولی بعضی وقتها بدجوری میترسم توکل به خدا،توسالم باش من همه چی رو تحمل میکنم عزیزم....
21 آبان 1391

هفته 9

سلام مامان گلی پسر گلم یا دخمل قشنگم،خوبی عزیزدل مامان،مامانی اینقد دوستت داره،عاشقته،دلش میخاد هر چه زودتر بیای.الان صبحه،میخواستم باهم بریم حموم ولی یه دفعه برق رفت واز اونجاییکه ما پمپ آب داریم با برق کارمیکنه ونمیشه رفت حموم. عزیزم الان 9هفته و5 روزته.رفتی تو ماه سوم.بزرگ شو،قشنگ شو،شیرین زبون وبانمک.چند هفته دیگه میریم سونو واونوقت میفهمیم شما دخملی یا پسمل.همه بهم میگن تو پسر داری ولی برام هیچ فرقی نمیکنه فقط سالم وسلامت باش جوجوی من
15 آبان 1391
1